|
شاخابه عشق صلی الله علیک یا اباصالح المهدی(عج)
| ||
|
سلام آقا،خوبید؟ دیرشد این همه دلتنگی. شنیده اید چه شده یاخودتان دیده اید؟ پس چرانیامدید؟ من هم شنیده ام.نبوده ام که ببینم.امادیده ام. دلم گرفت و کمی بعدصورتم خیس شد. چه گفته ام؟! ای وای.... شماراندیده ام اما.من اگرگرفته ام شما شکسته ای و بارانی. باکه حرف میزنی تاسبک شوی؟! ماهمه باهمیم. حرف میزنیم،ازهمه،ازخودمان،ازدلمان،ازشما،حتی ازاین فاجعه. سبک می شویم. شماباکه حرف میزنی تاسبک شوی؟! فدای دلت شوم که چه مظلومی. راستی دیدی مظلومیت مظلومان را؟ دیدی به حکم مسلمانی شان باشیعیان مظلومت چه کردند؟ حتی به کودکان بی دفاع هم رحم نمی کنند. سرمی برند با تکبیر. شلیک میکنند با تکبیر. پاره پاره میکنند باتکبیر.
وبا هر تکبیر این آیا صدای قلب توست که می شکند؟! این نسیم تیز آه توست که حس میکنم؟! ماراچه کار برآید برایت آقا؟! باز هم سکوت می کنی آقا؟! باز هم دلم سوخت،اماچقدر بهانه برای آتش زدن دلم سرازیر می شود. آقا خواستم درددلی با شما گفتگو کنم،اما............ آقامابرایتان دعامی کنیم تابیایید. دعا می کنیم،تاحقیقت تنهایی تان تمام شود. ولی خودمانیم،شمادعایت مستجاب است آقا. دعا کنید شیعه بیشتر از این به خاطرصاحب مسافرش مظلوم نماند. دعاکنید صاحبمان برگردد. آقا خسته شدیم از همه ی ظلم ها،زخم زبان ها،نگاه ها وندیدن ها. آقا؟! شما وقتی خسته می شوی از همه خستگی ها باکه حرف میزنی تاسبک شوی؟!
فدای دلت،منتظریم آقا. (شاخابه عشق)
[ سه شنبه 91/5/31 ] [ 2:18 عصر ] [ سیدحسینی ]
[ نظرات () ]
دلم گرفته ازاین وداع غم انگیز عبورمیکنم ازشهرنورانی اما دلم خجسته می شوداز نوای سلامش مرامست میکند شوق شروع شیدایی چراکه ساخته شدم کنار روزه های قدرانی. [ شنبه 91/5/28 ] [ 1:15 عصر ] [ سیدحسینی ]
[ نظرات () ]
آسمان خوابیده خرخرش بی معناست آفتاب پنهان است درمیان قاصدکها عندلیبان آرام ذکرشان رازآلود کاج هاخم گشته برگ رابر پهلو تکیه براندیشه لاله رادل تنگ است می چکدازنرگس شبنمی باسیلاب خارهاگل دادست طوفان سلطان است خنده کودک شهربرلبش خشکیده سنگهاشرمنده نفس آخرشان ترکیده نسیم زندانی خشم مارهامی رقصند خوکهامی خوانند جشن اعدام بهار می کشد آهورا مرداب شاداب است کار چشمه تعطیل روز خیره به معشوق خودش آرام درسوگ بهارمی گرید.
بغض گل راخفه کرده غرق درغم،مهتاب بی صدارخنه کرده دل شب را
کفتروپروانه،زخمی،برسرابر افتادند اعتکاف روز،طولانی شد شب همه راکشت باورکن. اختران همه قهرند زمان مجنون است همه خود راگم کردند انسانها بی هوشند صبرهابی حوصله درگوشه دل می شکنند ورم وتاول پا هم قسم بازخمند دستان همه برهم گره خوردست خرس وحشی میدرد قلب انسانها را حیوانها همه بر سطح زمین جا خوش کردند
سوگند خسته است دنیا خاک آلود چشم کار خود را خوب میداند پلک راآرام میبندد مهتاب از داغ تو خورشید دق کرد
سفیدساکت سبزبیمار سیاه قلتاق است بادنعره درگوش زمستان کرشد.
همه آرام همه ساکت هیچ کس نفسی رانخرد رنگهاکیش فصلهامات خوکها خفه خون می گیرند مرداب میمیرد دنیا آرام میخوابد
مثل این است سایه ای رخ شب را پوشانده دست تقدیر خال شب را حس کرد. کم کمک روز پرده از رخ برداشت
وهم اکنون آسمان بیدار است ازسرشوق درپی تو پشت ابرهامیگردد. وسرانجام خورشید منبع آزادی فریاد آزاد خانه قدس بیدار انسانها اعدام حیوانها هرکه باماست بسم الله
خورشید رویا آمال همگی زیباست.
برخیز،برخیز همه مان سربازت ماهمه کوکب تو این زمین مرکب تو جنس بیرقهامان همه شان گلبرگ است روی آن باشبنم،می نویسیم یالثارات الحسین(ع) بشتاب،که کویر تشنه است بازآی،ای مسیحای دلم بازآی که فلسطین سخت بیمار است بازآی که تشنج اوراکشت بازآی ای طبیب نفسم بازآی...
[ جمعه 91/5/27 ] [ 1:10 عصر ] [ سیدحسینی ]
[ نظرات () ]
|
درباره وبلاگ  در رودخانه عشق،به ناخدای منتظر،نهرکوچکی هستم سیراب ازعاشقی. | |
| [ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] | ||
